گُرگ و میش

دِریـــــا مُــــوجِ کاکا

گُرگ و میش

دِریـــــا مُــــوجِ کاکا

گُرگ و میش

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

توی مملکتی که هیچکس قدرشو نمیدونه چرا دوباره بری دنبالش؟
اصلا گیرم که دکترای این رشته رو هم گرفتی. که چی؟!
هیس!
گوش کن من چی میگم. میدونم میخوای بگی این همه آدم موفق توی این رشته هستن. این همه دختر و پسر که توی دوران دانشجوییشون هم با همین رشته پول درآوردن، میخوای با زبون بی زبونی بگی مشکل از من بوده. باشه قبول. من نه دختر زبون بازی بودم. نه اونقدر اعتماد به نفس داشتم که برم جلو. من همیشه توی تنهایی خودم به خودم بالیدم. به حرف تک تک استادهام فکر کردم که چیا بهم گفتن، که بین شصت تا دانشجو فقط من بودم که استادم بعد از دیدن کارم گفت خستگی یک ترم رو از تنم درآوردی. همه ی تعریف و تمجیدها رو توی خلوت واسه خودم مرور می کنم. اما به وقتش که میرسه اونجایی که باید از ته صف بیام بیرون و بگم منم هستم، میشینم همون ته و سکوت می کنم.
میخوام بگم که از این همه به به کردن هم توی خلوت خودم خسته شدم. میخوام برم یه راه ِ دیگه. این رشته رو هم دیگه دنبالش نمیرم. اصلا فک کنن دارم میرم بیراهه. از ابتدا که روزگارمو مرور می کنم تا به الان، می بینم بس بوده، تا اینجاشم زیادی اومدم. فکر ادامه تحصیل توی این رشته رو برای همیشه میزارمش کنار. الان دلم میخواد پرستار بشم. شب بیداری روی سر بیمار. بیماری که واقعا نیاز داره، نه اینکه یکی قرص و دواشو بده، راه به راه چکش کنه، یکی که هم تیمار باشه هم مرهم. شاید هم بخواد عمرشو بذاره برای بچه های سرطانی. حرفه ام رو منتقل کنم تا بتونن یکمی راحت تر با دردشون کنار بیان.
برای شروع هیچوقت دیر نیست. یه جا خوندم نوشته بود، آغاز همیشه سخت ترین قسمت یک تصمیم است.
در راه

نظرات  (۱)

۲۶ دی ۹۵ ، ۲۲:۲۴ میلاد انارفرهاد
ناامیدی ادامه تحصیل دیگه خیلی زیاد شده ...
همه چی رو بهم ریختن ...
هیچکی دیگه جای خودش نیست ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی